سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعتیاد - حاجی بازاری


نویسنده : حاجی بازاری
اعتیاد

اعتیاد

رسم شده تا که طرف با مامانش دعواش شد یا دوستش بهش یه تیکه پروند که به دماغ حضرت آقا برخورد کنه
تندی بره و یه پروانه کسب موبایل فروشی رو بگیره و 6 و 7 تومنی هم جنس قرضی بریزه تو دکون و یا مولا

یا اینکه بره تست بده و بشه خوننده،البت ارشاد هم راه پاکی کرده و هرکی بخاد کاستش (الان صرفه تو سی دیه،نقره ای پشت 4 رنگ رو برات میزنن دونه ای 200 تومن،اسمش هم اورجینال،قیمت روی جلد هم میخوره 30.000 ریال برا داخلیا ،معادل$10  برای هموطنان خارج از کشور) رو بیرون بده،سر هفته بتونه مجوز بگیره و بره برا تولید و تدوین و تکثیر و بعد از یک ماه از پیاده گردی خط 11 میرسی به زانتیا
آخه کتاب نیست که باستی 4 ماه تا 6 سال «معادل یک و نیم دوره ریاست جمهوری و صدارت عالیه وزارت» تو صف باشه
کار فرنگیه،در اولیته...

یا اینکه شب نشده ،خواب ببینه و فردا صب تو هر اداره ای یه چار ،پنش تا جوون بذارن مشاوران پیر (نور چشمیا بیان توووو)

یا اینکه تندی میره مجوز تولید وپخش محصولات فرنگی مذهبی رو بگیره،میگیره و بعد هر چی میتونه تو قالب دین میچپونه و به خورد این ملت خوشبخت فهیم میده...

اما خدا اون روزو نیاره که یه جوونی مسلمون ما ، دلش بگیره و بخاد دلشو وا کنه
حالا و لو شده با چاه باز کن یا اسید حتی
میاد میره یه پی سی قسطی میخره و یه دانه وب کم و هدست ردیف +++کارت نت
این میشه بهترین درمون دردش،سایت یاهوو رو هم به مدد دوستش کشف میکنه و ساختن یه ای دی همانا و یه ادد لیست شونصد تایی هم همانا

... شش ماه بعد،دلش حسابی باز شده،حالا دیگه امل بازی در نمیاره،دوست دوخترش زنگ میزنه خونشون؛مادرش که گوشی رو بر میداره و میگه ابی جون ،شیلا جوونه ، با تو کار داره...دیگه ابراهیم ما اهمشو از دست داده »» ابراهیم _اهم = ابی

بعدشم که کم کم پیشرفت کرد،یاد میگیره که نباس یه چتر آماتور بود
میره و میگرده و میگرده تا اسم وبلاگ به گوشش میخوره
میگتن مال آدمای با کلاسه،هر مکی یه بی ام و داره و خونش تو زعفرونیست،یه دونه ازین چیزا هم داره ،خاطراتشو کلیه اطلاعات خونوادگی و اسامی و لیست ارتباطی دوستاشو و خلاصه آلبوم عکس عروسی و شماره کفششو .... میذاره تو این وبلاگ
رو کم کردنی هم که شده،هی میشینه رفرش میکنه تا آمکار بازدیدش هم زیاد بشه
به شونزده تا از کارگرای کارخونشم کارت اینترنت مجانی و تشویقی میده تا برن براش کامنت بذارن
تمام دوستاشم دیگه اگه کارش دران میرن براش کامنت میذارن ،آخه موبایل
«اصلاح مینمایم :همراه» مال بی کلاساست،از مد افتاده

حالا یکی هم این وسط پیداش میشه که دنبال یه مقاله در باره شلغم میگشته ،از تو گوگل وبلاگ ایشون رو آدرس داده بوده،میاد و مینویسه براش:
با سلام
وبلاگ بسیار زیبایی دارید،قلم توانای شما معجزه می کند،من هم میخاهم بنویسم ،شما میتوانید مرا کمک کنید
با تشکر ،ژیلااااااااااااا jilaaaaa@yahoo.com

خب،یه میل و آف گذاری و تاسیس یه وبلاگ دیگه و چند مدت بعد(حدود 13 روز بعد)
ژیلا جووووووووون،4 شنبه مامانمینا میرن شمال عروسی دختر خاله کتی،خونه ما خالیه و تو ....)
نمردیم و اعجاز قلم هم رو دیدیم

ژیلا که تکراری شد،نوبت میرسه به مینا و شینا و سیتا و شیلا و شیما و سیما و شی...خلاصه این داش ابی ما،یه دور کل دخترای این رو گز خواهد نمود

درد اینجاست که یکی دیگه ثبات نداره،شخصیتش حالی به احوالیه
این میشه دشمن تو جبهه خودی،آخه هر که با ما نیست=برماست
نیرویی که به ظاهر بین ماست ولی علیه ماست ،اونم ناخاسته
دعا بفرمایید




نوشته شده در پنج شنبه 85/11/5 ساعت ساعت 12:0 عصر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نصیحت دوستانه
به سوی خدا
[عناوین آرشیوشده]